اشعار عارفانه مولانا

اشعار مولانا از آتش عشق در جهان گرمیها وز شیر جفاش در وفا نرمیها زانماه که خورشید از او شرمنده ست بی شرم بود مرد چه بی شرمیها شاید جا داشته باشد که به اقتباس از مولانا در این زمینه بیت زیر را بسراییم! افلاکی می گوید: «بسی مستکبران و منکران که ان روز، زنّار بریدند و ایمان آوردند.» این رازها که ما به دل شب سپرده‌ایم. ادامه مطلب... ارسال توسط علیرضا ملکی. جالب است بدانید از مولانا حدود هفتاد هزار بیت شعر به زبان فارسی به جای مانده است. اشعار زیبای مولوی از پی هر گریه آخر خنده ایست مرد آخربین مبارک بنده ایست جملات زیبای مولانا از محبت. بی عشق نشاط و طرب افزون نشود. بعد از این روی من و آینه وصف جمال. مولانا : پیام واتس آپی و تلگرامی از شعرهای استاد مولوی ، استوری و استاتوس از استاد رومی، اس ام اس از جلال‌الدین محمد بلخی، شعر کوتاه و زیبا از شاعر مولوی ، پیامک از شاعر ایرانی. دیو حوری می شود اشعار زیبای جلال الدین محمد بلخی : جوامع صنعتی هفت شهر عشق عطار را گشتند و جوامع خود عطار هنوز در خم پس کوچه های مقنعه و چادر و چار قد می زیند. گلچین غزلیات مولوی -قسمت78 (غزلهای ۲۸۳۱-۲۸۴۷) تاريخ : پنجشنبه ۹ مهر ۱۳۹۴. به میان باغ خندان مثل انار باشی. خورشید تو خواهم که بیاران برسد. در این میان عکس نوشته های عارفانه از مولانا و یا عکس نوشته عارفانه حافظ از محبوبیت خاصی برخوردار هستند. بهترین اشعار برای تو که نیستی | مولانا - به شانه هایم زدی تا تنهاییم را تکانده باشی. عاشقانه و عارفانه . چون ابر ز پیش تو از ان برخیزم. 3,811 likes. شعرهای عارفانه عاشقانه این شاعر بزرگ از اهمیت خاصی برخوردارند. شعر کوتاه مولانا در مورد عشق. غزلیات عاشقانه مولانا. از صبح پردوه سوز، خدایا نگاه دار. آرشیو نظرات. لطفا نظرات و پیشنهادات خود را با ما و سایر همراهان مجله ستاره به اشتراک بگذارید. وز بهر تو از هردو جهان برخیزم. در مجلس حيراني ، جاني است مرا جاني. © کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به شرکت تجارت الکترونیک ستاره است. داغ تو دارد این دلم جای دگر نمی‌شود. همراه ما باشید. سخن رنج مگو جز سخن گنج مگو. بی عشق وجود خوب و موزون نشود. شعر عاشقانه مولانا ، به همراه زیباترین اشعار مولانا , شعر عاشقانه معاصر ,شعر عاشقانه احساسی و عارفانه و شعر عاشقانه غمگین . اشعار مولانا درباره عشق و عاشقی. شعرهای مولانا آن دم که نشینیم در ایوان من و تو به دو نقش و به دو صورت، به یکی جان من و تو داد باغ و دم مرغان بدهد آب حیات آن زمانی که درآییم به بستان من و تو اختران فلک آیند به نظ اره ما تو مرا جان و جهانی چه کنم جان و جهان راتو مرا گنج روانی چه کنم سود و زیان را, نفسی یار شرابم نفسی یار کبابمچو در این دور خرابم چه کنم دور زمان را, ز همه خلق رمیدم ز همه بازرهیدمنه نهانم نه بدیدم چه کنم کون و مکان را, ز وصال تو خمارم سر مخلوق ندارمچو تو را صید و شکارم چه کنم تیر و کمان را, چو من اندر تک جویم چه روم آب چه جویمچه توان گفت چه گویم صفت این جوی روان را, چو نهادم سر هستی چه کشم بار کهی راچو مرا گرگ شبان شد چه کشم ناز شبان را, چه خوشی عشق چه مستی چو قدح بر کف دستیخنک آن جا که نشستی خنک آن دیده جان را, ز تو هر ذره جهانی ز تو هر قطره چو جانیچو ز تو یافت نشانی چه کند نام و نشان را, جهت گوهر فایق به تک بحر حقایقچو به سر باید رفتن چه کنم پای دوان را, به سلاح احد تو ره ما را بزدی توهمه رختم ستدی تو چه دهم باج ستان را, ز شعاع مه تابان ز خم طره پیچاندل من شد سبک ای جان بده آن رطل گران را, منگر رنج و بلا را بنگر عشق و ولا رامنگر جور و جفا را بنگر صد نگران را, غم را لطف لقب کن ز غم و درد طرب کنهم از این خوب طلب کن فرج و امن و امان را, بطلب امن و امان را بگزین گوشه گران رابشنو راه دهان را مگشا راه دهان را, من از کجا پند از کجا باده بگردان ساقیاآن جام جان افزای را برریز بر جان ساقیا, بر دست من نه جام جان ای دستگیر عاشقاندور از لب بیگانگان پیش آر پنهان ساقیا, نانی بده نان خواره را آن طامع بیچاره راآن عاشق نانباره را کنجی بخسبان ساقیا, ای جان جان جان جان ما نامدیم از بهر نانبرجه گدارویی مکن در بزم سلطان ساقیا, اول بگیر آن جام مه بر کفه آن پیر نهچون مست گردد پیر ده رو سوی مستان ساقیا, رو سخت کن ای مرتجا مست از کجا شرم از کجاور شرم داری یک قدح بر شرم افشان ساقیا, برخیز ای ساقی بیا ای دشمن شرم و حیاتا بخت ما خندان شود پیش آی خندان ساقیا, بیا بیا دلدار من دلدار مندرآ درآ در کار من در کار من, تویی تویی گلزار من گلزار منبگو بگو اسرار من اسرار من, بیا بیا درویش من درویش منمرو مرو از پیش من از پیش من, تویی تویی هم کیش من هم کیش منتویی تویی هم خویش من هم خویش من, هر جا روم با من روی با من رویهر منزلی محرم شوی محرم شوی, روز و شبم مونس تویی مونس توییدام مرا خوش آهویی خوش آهویی, ای شمع من بس روشنی بس روشنیدر خانه‌ام چون روزنی چون روزنی, تیر بلا چون دررسد چون دررسدهم اسپری هم جوشنی هم جوشنی, دل را کجا پنهان کنمدر دلبری تو بی‌حدی تو بی‌حدی, ای فخر من سلطان من سلطان منفرمان ده و خاقان من خاقان من, چون سوی من میلی کنی میلی کنیروشن شود چشمان من چشمان من, دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادندواندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند, بی‌خود از شعشعه پرتو ذاتم کردندباده از جام تجلی صفاتم دادند, چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبیآن شب قدر که این تازه براتم دادند, بعد از این روی من و آینه وصف جمالکه در آن جا خبر از جلوه ذاتم دادند, من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجبمستحق بودم و این‌ها به زکاتم دادند, هاتف آن روز به من مژده این دولت دادکه بدان جور و جفا صبر و ثباتم دادند, این همه شهد و شکر کز سخنم می‌ریزداجر صبریست کز آن شاخ نباتم دادند, همت حافظ و انفاس سحرخیزان بودکه ز بند غم ایام نجاتم دادند, سال‌ها دل طلب جام جم از ما می‌کردوان چه خود داشت ز بیگانه تمنا می‌کرد, گوهری کز صدف کون و مکان بیرون استطلب از گمشدگان لب دریا می‌کرد, مشکل خویش بر پیر مغان بردم دوشکو به تأیید نظر حل معما می‌کرد, دیدمش خرم و خندان قدح باده به دستو اندر آن آینه صد گونه تماشا می‌کرد, گفتم این جام جهان بین به تو کی داد حکیمگفت آن روز که این گنبد مینا می‌کرد, بی دلی در همه احوال خدا با او بوداو نمی‌دیدش و از دور خدا را می‌کرد, این همه شعبده خویش که می‌کرد این جاسامری پیش عصا و ید بیضا می‌کرد, گفت آن یار کز او گشت سر دار بلندجرمش این بود که اسرار هویدا می‌کرد, فیض روح القدس ار باز مدد فرمایددیگران هم بکنند آن چه مسیحا می‌کرد, گفتمش سلسله زلف بتان از پی چیستگفت حافظ گله‌ای از دل شیدا می‌کرد, حجاب چهره جان می‌شود غبار تنمخوشا دمی که از آن چهره پرده برفکنم, چنین قفس نه سزای چو من خوش الحانیستروم به گلشن رضوان که مرغ آن چمنم, عیان نشد که چرا آمدم کجا رفتمدریغ و درد که غافل ز کار خویشتنم, چگونه طوف کنم در فضای عالم قدسکه در سراچه ترکیب تخته بند تنم, اگر ز خون دلم بوی شوق می‌آیدعجب مدار که همدرد نافه ختنم, طراز پیرهن زرکشم مبین چون شمعکه سوزهاست نهانی درون پیرهنم, بیا و هستی حافظ ز پیش او بردارکه با وجود تو کس نشنود ز من که منم, در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمعشب نشین کوی سربازان و رندانم چو شمع, روز و شب خوابم نمی‌آید به چشم غم پرستبس که در بیماری هجر تو گریانم چو شمع, رشته صبرم به مقراض غمت ببریده شدهمچنان در آتش مهر تو سوزانم چو شمع, گر کمیت اشک گلگونم نبودی گرم روکی شدی روشن به گیتی راز پنهانم چو شمع, در میان آب و آتش همچنان سرگرم توستاین دل زار نزار اشک بارانم چو شمع, در شب هجران مرا پروانه وصلی فرستور نه از دردت جهانی را بسوزانم چو شمع, بی جمال عالم آرای تو روزم چون شب استبا کمال عشق تو در عین نقصانم چو شمع, کوه صبرم نرم شد چون موم در دست غمتتا در آب و آتش عشقت گدازانم چو شمع, همچو صبحم یک نفس باقیست با دیدار توچهره بنما دلبرا تا جان برافشانم چو شمع, سرفرازم کن شبی از وصل خود ای نازنینتا منور گردد از دیدارت ایوانم چو شمع, آتش مهر تو را حافظ عجب در سر گرفتآتش دل کی به آب دیده بنشانم چو شمع, بیشتر بدانید: گلچینی از بهترین اشعار مناجات با خدا, به جهان خرم از آنم که جهان خرم ازوستعاشقم بر همه عالم که همه عالم ازوست, به غنیمت شمر ای دوست دم عیسی صبحتا دل مرده مگر زنده کنی کاین دم ازوست, نه فلک راست مسلم نه ملک را حاصلآنچه در سر سویدای بنی‌آدم ازوست, به حلاوت بخورم زهر که شاهد ساقیستبه ارادت ببرم درد که درمان هم ازوست, زخم خونینم اگر به نشود به باشدخنک آن زخم که هر لحظه مرا مرهم ازوست, غم و شادی بر عارف چه تفاوت داردساقیا باده بده شادی آن کاین غم ازوست, پادشاهی و گدایی بر ما یکسانستکه برین در همه را پشت عبادت خم ازوست, سعدیا گر بکند سیل فنا خانهٔ عمردل قوی دار که بنیاد بقا محکم ازوست, بگذار تا مقابل روی تو بگذریمدزدیده در شمایل خوب تو بنگریم, شوق است در جدایی و جور است در نظرهم جور به که طاقت شوقت نیاوریم, روی ار به روی ما نکنی حکم از آن توستبازآ که روی در قدمانت بگستریم, ما را سریست با تو که گر خلق روزگاردشمن شوند و سر برود هم بر آن سریم, گفتی ز خاک بیشترند اهل عشق مناز خاک بیشتر نه که از خاک کمتریم, ما با توایم و با تو نه‌ایم اینت بلعجبدر حلقه‌ایم با تو و چون حلقه بر دریم, نه بوی مهر می‌شنویم از تو ای عجبنه روی آن که مهر دگر کس بپروریم, از دشمنان برند شکایت به دوستانچون دوست دشمن است شکایت کجا بریم, ما خود نمی‌رویم دوان در قفای کسآن می‌برد که ما به کمند وی اندریم, سعدی تو کیستی که در این حلقه کمندچندان فتاده‌اند که ما صید لاغریم, بنده‌ام گر به لطف می‌خوانیحاکمی گر به قهر می‌رانی, کس نشاید که بر تو بگزینندکه تو صورت به کس نمی‌مانی, ندهیمت به هر که در عالمور تو ما را به هیچ نستانی, گفتم این درد عشق پنهان رابه تو گویم که هم تو درمانی, بازگفتم چه حاجتست به قولکه تو خود در دلی و می‌دانی, نفس را عقل تربیت می‌کردکز طبیعت عنان بگردانی, عشق دانی چه گفت تقوا راپنجه با ما مکن که نتوانی, چه خبر دارد از حقیقت عشقپای بند هوای نفسانی, خودپرستان نظر به شخص کنندپاک بینان به صنع ربانی, شب قدری بود که دست دهدعارفان را سماع روحانی, رقص وقتی مسلمت باشدکستین بر دو عالم افشانی, قصه عشق را نهایت نیستصبر پیدا و درد پنهانی, سعدیا دیگر این حدیث مگویتا نگویند قصه می‌خوانی, ای جان جان جانم تو جان جان جانیبیرون ز جان جان چیست آنی و بیش از آنی, پی می‌برد به چیزی جانم ولی نه چیزیتو آنی و نه آنی یا جانی و نه جانی, بس کز همه جهانت جستم به قدر طاقتاکنون نگاه کردم تو خود همه جهانی, گنج نهانی اما چندین طلسم داریهرگز کسی ندانست گنجی بدین نهانی, نی نی که عقل و جانم حیران شدند و والهتا چون نهفته ماند چیزی بدین عیانی, چیزی که از رگ من خون می‌چکید کردمفانی شدم کنون من باقی دگر تو دانی, کردم محاسن خود دستار خوان راهتتا بو که از ره خود گردی برو فشانی, در چار میخ دنیا مضطر بمانده‌ام منگر وارهانی از خود دانم که می‌توانی, عطار بی نشان شد از خویشتن بکلیبویی فرست او را از کنه بی نشانی, چون نیست هیچ مردی در عشق یار ما راسجاده زاهدان را درد و قمار ما را, جایی که جان مردان باشد چو گوی گردانآن نیست جای رندان با آن چکار ما را, گر ساقیان معنی با زاهدان نشینندمی زاهدان ره را درد و خمار ما را, درمانش مخلصان را دردش شکستگان راشادیش مصلحان را غم یادگار ما را, ای مدعی کجایی تا ملک ما ببینیکز هرچه بود در ما برداشت یار ما را, آمد خطاب ذوقی از هاتف حقیقتکای خسته چون بیابی اندوه زار ما را, عطار اندرین ره اندوهگین فروشدزیرا که او تمام است انده گسار ما را, چون تو جانان منی جان بی تو خرم کی شودچون تو در کس ننگری کس با تو همدم کی شود, گر جمال جانفزای خویش بنمایی به ماجان ما گر در فزاید حسن تو کم کی شود, دل ز من بردی و پرسیدی که دل گم کرده‌ایاین چنین طراریت با من مسلم کی شود, عهد کردی تا من دلخسته را مرهم کنیچون تو گویی یا کنی این عهد محکم کی شود, چون مرا دلخستگی از آرزوی روی توستاین چنین دل خستگی زایل به مرهم کی شود, غم از آن دارم که بی تو همچو حلقه بر درمتا تو از در در نیایی از دلم غم کی شود, خلوتی می‌بایدم با تو زهی کار کمالذره‌ای هم‌خلوت خورشید عالم کی شود, نیستی عطار مرد او که هر تر دامنیگر به میدان لاشه تازد رخش رستم کی شود, جهان جمله تویی تو در جهان نههمه عالم تویی تو در میان نه, چه دریایی است این دریای پر موجهمه در وی گم و از وی نشان نه, چه راه است این نه سر پیدا و نه پایولیکن راه محو و کاروان نه, خیالی و سرابی می‌نمایدچو بوقلمون هویدا و نهان نه, همه تا بنگری ناچیز گرددهمه چیزی چنین و آن چنان نه, عجب کاری است کار سر معشوقجهان از وی پر و او در جهان نه, همه دل پر ازو و دل درو محونشسته در میان جان و جان نه, اگر ظاهر شود مویی جز او نیوگر باطن بود مویی عیان نه, عجب سری که یک یک ذره آن استچه می‌گویم همین است و همان نه, دلی دارم درو صد عالم اسرارولیکن شرح یک سر را زبان نه, چنین جایی فرید آخر چه گویدزبان گنگ و سخن قطع و بیان نه, با او دلم به مهر و مودت یگانه بودسیمرغ عشق را دل من آشیانه بود, بر درگهم ز جمع فرشته سپاه بودعرش مجید جاه مرا آستانه بود, در راه من نهاد نهان دام مکر خویشآدم میان حلقهٔ آن دام دانه بود, می‌خواست تا نشانهٔ لعنت کند مراکرد آنچه خواست آدم خاکی بهانه بود, بودم معلم ملکوت اندر آسمانامید من به خلد برین جاودانه بود, هفصد هزار سال به طاعت ببوده‌اموز طاعتم هزار هزاران خزانه بود, در لوح خوانده‌ام که یکی لعنتی شودبودم گمان به هر کس و بر خود گمان نبود, آدم ز خاک بود من از نور پاک اوگفتم یگانه من بوم و او یگانه بود, گفتند مالکان که نکردی تو سجده‌ایچون کردمی که با منش این در میانه بود, جانا بیا و تکیه به طاعات خود مکنکاین بیت بهر بینش اهل زمانه بود, دانستم عاقبت که به ما از قضا رسیدصد چشمه آن زمان زد و چشمم روانه بود, ای عاقلان عشق مرا هم گناه نیستره یافتن به جانبشان بی رضا نبود, دارم سر خاک پایت ای دوستآیم به در سرایت ای دوست, آنها که به حسن سرفرازندنازند به خاکپایت ای دوست, چون رای تو هست کشتن منراضی شده‌ام برایت ای دوست, خون نیز ترا مباح کردمدیگر چکنم به جایت ای دوست, دانی نتوان کشید ازین بیشبار ستم جفایت ای دوست, چون درد عاشقی به جهان هیچ درد نیستتا درد عاشقی نچشد مرد مرد نیست, آغاز عشق یک نظرش با حلاوتستانجام عشق جز غم و جز آه سرد نیست, عشق آتشی ست در دل و آبی ست در دو چشمبا هر که عشق جفت ست زین هر دو فرد نیست, شهدیست با شرنگ و نشاطی‌ست با تعبداروی دردناکست آنرا که درد نیست, آنکس که عشق بازد و جهان بازد و جهانبنمای عاشقی که رخ از عشق زرد نیست, آن جام لبالب کن و بردار مرا دهاندک تو خور ای ساقی و بسیار مرا ده, هرکس که نیاید به خرابات و کند کبراو را بر خود بار مده بار مرا ده, مسجد به تو بخشیدم میخانه مرا بخشتسبیح ترا دادم و زنار مرا ده, ای آنکه سر رندی و قلاشی داریپس مرد منی دست دگر بار مرا ده, ای زاهد ابدال چو کردار برد میسردی مکن آن بادهٔ کردار مرا ده, ساقیا برخیز و می در جام کندر خرابات خراب آرام کن, آتش ناپاکی اندر چرخ زنخاک تیره بر سر ایام کن, صحبت زنار بندان پیشه‌گیرخدمت جمشید آذرفام کن, با مغان اندر سفالی باده خوردست با زردشتیان در جام کن, چون ترا گردون گردان رام کردمرکب ناراستی را رام کن, نام رندی بر تن خود کن درستخویشتن را لاابالی نام کن, خویشتن را گر همی بایدت کامچون سنایی مفلس خودکام کن, خلوتم چراغان کن ای چراغ روحانیای ز چشمه نوشت چشم و دل چراغانی, سرفرازی جاوید در کلاه درویشی استتا فرو نیارد کس سر به تاج سلطانی, تا به کوی میخانه ایستاده ام دربانهمتم نمیگیرد شاه را به دربانی, تا کران این بازار نقد جان به کف رفتمشادیش گران دیدم اندهش به ارزانی, هر خرابه خود قصریست یادگار صد خاقانچون مدائنش بشنو خطبه‌های خاقانی, عقده سرشک ای گل بازکن چو بارانمچند گو بگیرد دل در هوای بارانی, از غبار امکانت چشمه بقا زایدگر به اشک شوق ای دل این غبار بنشانی, برشدن ز چاه شب از چراغ ماه آموزتا به خنده در آفاق گل به دامن افشانی, شمع اشکبارم داد در شب جدائی یادبا زبان خاموشی شیوه خدا خوانی, از حصار گردونم شب دریچه ای بگشاگو رسد به حرگاهت ناله های زندانی, گله اش به پیرامن زهره ام چراند چشمچند گو در این مرتع نی زنی و چوپانی, ساحل نجاتی هست ای غریق دریا دلتا خراج بستانی زین خلیج طوفانی, وقت خواجه ماخوش کز نوای جاویدشنغمه ساز توحید است ارغنون عرفانی, یکی درد و یکی درمان پسنددیکی وصل و یکی هجران پسندد, من از درمان و درد و وصل و هجرانپسندم آنچه را جانان پسندد, نگارینا دل و جانم ته دیریهمه پیدا و پنهانم ته دیری, نمیدانم که این درد از که دیرمهمیدانم که درمانم ته دیری, خوشا آنانکه تن از جان ندانندتن و جانی به جز جانان ندانند, بدردش خو گرند سالان و ماهانبدرد خویشتن درمان ندانند, از آن روزی که ما را آفریدیبغیر از معصیت چیزی ندیدی, خداوندا بحق هشت و چارتز ما بگذر شتر دیدی ندیدی, به صحرا بنگرم صحرا ته وینمبه دریا بنگرم دریا ته وینم, بهر جا بنگرم کوه و در و دشتنشان روی زیبای ته وینم, یا رب مکن از لطف پریشان ما راهر چند که هست جرم و عصیان ما را, ذات تو غنی بوده و ما محتاجیممحتاج به غیر خود مگردان ما را, وصل تو کجا و من مهجور کجادردانه کجا حوصله مور کجا, هر چند ز سوختن ندارم باکیپروانه کجا و آتش طور کجا, ای دوست دوا فرست بیماران راروزی ده جن و انس و هم یاران را, ما تشنه لبان وادی حرمانیمبر کشت امید ما بده باران را, یا رب ز کرم دری برویم بگشاراهی که درو نجات باشد بنما, مستغنیم از هر دو جهان کن به کرمجز یاد تو هر چه هست بر از دل ما, ای در طلب تو عالمی در شر و شورنزدیک تو درویش و توانگر همه عور, ای با همه در حدیث و گوش همه کروی با همه در حضور و چشم همه کور, از آتش عشق صنم دلکش ماافتاده مدام آتشی در کش ما, پروانه پرسوخته ما را داندتو پخته نه ای چه دانی این آتش ما, عشقست که جان عاشقان زنده از اوستنوریست که آفتاب تابنده از اوست, هر چیز که در غیب و شهادت یابیموجود بود ز عشق و پاینده از اوست, گفتم جنت گفت که بستان شماستگفتم دوزخ گفت که زندان شماست, گفتم که سراپردهٔ سلطان دو کونگفتا که بجو در دل ویران شماست, اللّه یکی صفات او بسیاریوز هر صفتی به عاشقی بازاری, یاری که به هر صفت ورا باشد یاریاری باشد چو سید ما باری, از جام و حباب آب می نوشمی‌ نوش چو عارفانه و می‌ پوش, گویی چه کنم چه چاره سازمدر راه خدا به جان همی کوش, ای حسن تو جلوه‌گر ز اسما و صفاتروی تو نهان در تتق این جلوات, اندیشه کجا بکبریای تو رسدهیهات ازین خیال فاسد هیهات, از عشق مجاز گویمت چیست غرضزان چاشنی عشق حقیقیست غرض, از جلوهٔ حسن دوست در روی نکوتعلیم طریق عشقبازیست غرض, نی اهل دلی که بشنوم زو رازینی هم نفسی که باشدم دمسازی, کی باشد و کی که با پر و بال فنادر عالم لامکان کنم پروازی. این اشعار با مضامین زیبای عشق و زنذگی نیز سروده شده اند که می توانند برای همه خوانندگان زیبایی و جذابیت مطلوب خود را داشته باشند. اشعار مولانا در این مطلب مجموعه ای از بهترین و زیباترین اشعار عارفانه ، کوتاه و عاشقانه مولانا را جمع آوری می کنیم. این نوع شعر از اشارات عرفانی و سیر و سلوک برای رسیدن به معشوق حقیقی یعنی خداوند مملو است. اشعار زیبای شاعران ایرانی همچون سعدی، حافظ و مولانا را می توان از زیباترین عاشقانه های سروده شده در سراسر جهان دانست. مولانا از شاعران عظیم قرن هفتم میباشد که آثار بسیاری گران بهایی را از خویش به یادگار گذاشته . من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو. غمگین نیم که خلق شمارند بد مرا. بی شرم بود مرد چه بی شرمیها. صد قطره ز ابر اگر به دریا بارد. اشعار مولانا در این مطلب گزیده ای از اشعار عاشقانه کوتاه و بسیار زیبای مولانا را آماده کرده ایم، برای مطالعه این متن های زیبا در ادامه با سبک زندگی ایرانیان همراه باشید. از آثار او می‌توان به مثنوی، دیوان غزلیات، رباعیات، مکتوبات، فیه مافیه و مجالس سبعه اشاره کرد. متن مذهبی و جملات عرفانی + عکس نوشته های با موضع مذهب و خدا…. آمدم نعره مزن جامه مدر هیچ مگو. در ادامه برگزیده ای از اشعار عارفانه مولانا، اشعار عارفانه حافظ، اشعار عارفانه سعدی، اشعار عارفانه عطار، سنایی، شهریار، باباطاهر و... را خواهید خواند. گلچین شعر عاشقانه مولانا. آن شب قدر که این تازه براتم دادند. به دو نقش و به دو صورت به یکی جان من و تو. از آتش عشق در جهان گرمیها. زان می‌سوزم چو شمع تا در ره عشق. زانماه که خورشید از او شرمنده‌ست. ... Facebook is showing information to help you better understand the purpose of a Page. اشعار فارسی | جملات فلسفی - اشعار فارسی ، جملات عارفانه - اشعار فارسی اشعار فارسی صفحه اصلی | عناوین مطالب | تماس با من | قالب وبلاگ | پروفایل ویژگی های اصلی شعر عاشقانه 3 داستان کوتاه آموزنده و زیبا برای کسی که می‌اندیشد! شعر عارفانه از مولانا و شاعران مشهور دیگری سروده شده اند. در ادامه با زندگینامه مولوی و گزیده ای از اشعار این شاعر بزرگ با سایت پارسی دی همراه باشید. بی همگان به سر شود بی‌تو به سر نمی‌شود. یک بوسه ز تو خواستم و شش دادی. زیباترین اشعار عارفانه پارسی؛ اشعار عارفانه مولانا، حافظ و سعدی. توصیه میکنم, سپاسگذارم بابت گردآوری اشعار عارفانه از شعرای نامدار و عارف ایرانی, این بنده‌ی حقیر از شما کمال احترام و تشکر به جا می‌آورد. گلچین اشعار عاشقانه مولانا. عکس نوشته عاشقانه و عارفانه مولانا همه ما از ثروت داشتن این شاعران بزرگ پارسی زبان برخوردار هستیم. اشعار عارفانه حافظ. در این مطلب مجموعه ای از بهترین و زیباترین اشعار عارفانه ، کوتاه و عاشقانه مولانا را جمع آوری می کنیم. چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی. ور از این بی‌خبری رنج مبر هیچ مگو. بس بند که بشکستم ، آهسته که سرمستم. شعر عاشقانه مولانا ، به همراه زیباترین اشعار مولانا , شعر عاشقانه معاصر ,شعر عاشقانه احساسی و عارفانه و شعر عاشقانه غمگین . تبریک تولد به زینب ؛‌ زینب جان تولدت مبارک, آموزش روش آب کردن شکلات تخته ای سفید و سیاه, اشعار مولانا در مورد زندگی؛ ۱۰ شعر کوتاه و بلند زیبا و پرمعنی. تهیه و گردآوری مجله دلگرم. پيش آي دمي جانم ، زين بيش مرنجانم. خوبی و کرم را چو نکو بنیادی ای دنیا را ز تو هزار آزادی. منتخب بهترین و زیباترین اشعار عارفانه و عاشقانه مولانا, اس ام اس تبریک روز ولادت حضرت فاطمه زهرا (س) و روز مادر, اس ام اس تبریک روز مهندس (روز بزرگداشت خواجه نصیر الدین طوسی), طرز تهیه اسپاگتی بلونز ایتالیایی بسیار خوشمزه با گوشت چرخ کرده, طرز تهیه شیرینی کعک لبنانی ساده و خوشمزه مناسب برای عید, طرز تهیه آبگوشت بادمجان و کشک خوشمزه و متفاوت همدانی, طرز تهیه سوپ کینوا رژیمی و مقوی با مرغ و قارچ و جو پرک, طرز تهیه چغوک بریزو کرمانی با گوشت چرخ کرده به روش محلی, طرز تهیه مربای گیلاس صورتی ساده و مجلسی با ماندگاری بالا, طرز تهیه کیک نارگیلی خانگی ساده و خوشمزه مرحله به مرحله, طرز تهیه خوراک قفقازی خوشمزه با گوشت چرخ کرده و سبزیجات, طرز تهیه فطایر مرغ و پنیر عربی خوشمزه در فر مرحله به مرحله, طرز تهیه شامی بلغور گندم خوشمزه، ساده و مقوی با سیب زمینی, طرز تهیه رب آلوچه خانگی ترش و خوشمزه با آلوهای جنگلی, طرز تهیه جیب تاجر مرغ شیک و مجلسی و آسان با نان تست, طرز تهیه سماق قاتق یا تاس کباب سماق ساده و خوشمزه گیلانی, طرز تهیه بروسکتا یا بروشتا گوجه ساده و خوشمزه به روش ایتالیایی اصل, طرز تهیه پاستا اسفناج و قارچ خوشمزه، آسان و فوری با پنیر و خامه, طرز تهیه چیلی فرایز تند و خوشمزه با گوشت چرخ کرده و پنیر, طرز تهیه شیرینی رینگ آجیلی خوشمزه و مجلسی برای عید نوروز, طرز تهیه ماست بزه خورش مازندرانی ساده و خوشمزه با گوشت, طرز تهیه روغن صاف قنادی از روغن نیمه جامد در خانه برای شیرینی, طرز تهیه بال سوخاری پفکی تند و خوشمزه به روش فست فودی, طرز تهیه انواع اسپرینگ رول گوشت و مرغ و سبزیجات خوشمزه و مجلسی, طرز تهیه شیرینی سابله پسته فرانسوی ساده و خوشمزه برای عید, طرز تهیه ته چین کباب تابه ای خوشمزه و آسان مناسب برای مهمانی, طرز تهیه شیرینی پنبه ای زعفرانی بسیار ساده و خوشمزه برای عید, طرز تهیه کتلت سویا ساده خوشمزه و رژیمی با سیب زمینی و جعفری, طرز تهیه شیرینی خطایی افغانی بسیار ساده و خوشمزه بدون فر, طرز تهیه شیرینی پسته ای خانگی خوشمزه و مجلسی قزوین, طرز تهیه سیرابیج گیلانی ساده و خوشمزه با مرغ به روش محلی. اشعار مولانا درباره عشق و زندگی. خُنُک ان دم که نشینیم در ایوان من و تو. جلال الدین محمد بلخی متولد ششم ربیع الاول سال ۶۰۴ هجری قمری در شهر بلخ و در گذشته در سال ۶۷۲ هجری قمری است. کپی برداری از مطالب سایت با ذکر نام سایت و لینک مستقیم بلا مانع است. به میان سرو و سوسن گل خوش عذار باشی. جدیدترین شعر عاشقانه , زیباترین اشعار برای عشق و یار, شعر زیبای رمانتیک برای عشقمشعر عاشقانه زیبا در این بخش مجموعه اشعار عاشقانه زیبا از شاعرهای ایرانی را آماده کرده ایم. زبان مادری وی زبان پارسی بوده است ، شاید به همین دلیل است که بیشتر آثار مولانا با زبان پارسی نوشته شده است ، البته او آثاری به زبان های ترکی ، عربی و یونانی هم دارد. ۱. اي … دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند. صائب تبریزی. به طرب هزار چندان که بوند عیش مندان. با عضویت رایگان در خبرنامه ستاره به گلچینی از جدیدترین اخبار و معتبرترین منابع اطلاعاتی به زبان فارسی دسترسی پیدا خواهید کرد. ***. مطالب مرتبط. سیل پرخروش مردم، پیر و جوان، مسلمان و گبر، مسیحی و یهودی همگی دراین ماتم شرکت داشتند. شعر عارفانه درباره سیر و سلوک شاعر و تلاش او برای رسیدن به معشوق حقیقی سروده شده است. در این مطلب نیز زیباترین انواع عکس نوشته عارفانه از مولانا برای پروفایل قرار داده شده تا مورد استفاده شما عزیزان قرار گیرد. گر بيدل و بي‌دستم وز عشق تو پابستم. واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند. در ادامه با زندگینامه مولوی و گزیده ای از اشعار این شاعر بزرگ با سایت پارسی دی همراه باشید. وز شیر جفاش در وفا نرمیها. امیدواریم از مطالعه اشعار بالا لذت برده باشید. بی‌خود از شعشعه پرتو ذاتم کردند. زان شد که تو مي داني ، آهسته که سرمستم. اشعار عاشقانه و عرفانی را می توانید در این صفحه دنبال کنید. شعر مولانا. یه کانال تلگرام میشناسم که اشعار مولانا رو به صورت صوتی تو کانالش گذاشته. معمای قفل رمز دار؛ با این معما ذهن خود را محک بزنید! شاعرانی چون سنایی، عطار، مولانا و حافظ دارای چنین سبک شعری هستند و در اشعار سعدی نیز شیوه عرفانی یافت می‌شود. تک بیتی ناب: یوسف فروختن به زر ناب هم خطاست نفرین اگر تو را به تمام جهان دهم برچسب ها: تک بیتی ناب تک بیتی های ناب: میخانه اگر ساقی صاحب نظری داشت میخواری و مستی ره و رسم دگری داشت برچسب ها: تک بیتی ناب برگزیده معروف ترین اشعار ناب ، عاشقانه ، زیبا و کوتاه سهراب سپهری شعر کوتاه سهراب سپهری هر که با مرغ هوا دوست شود خوابش آرام ترین خواب جهان خواهد بود اشعار گزیده اشعار زیبا ، کوتاه و عاشقانه جلال الدین مولانا و زندگینامه مولوی گزیده اشعار زیبا ، کوتاه و عاشقانه بابا افضل کاشانی و بیوگرافی بابا افضل یک وقت شود جمله اوقات مرا. شعر مولانا ، درباره امید به زندگی و در مورد مهربانی و خدا و دوست و اشعار عارفانه همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما سروران گرامی قرار گیرد. دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت. ستاره | سرویس سرگرمی – شعر عارفانه اشعاری درباره یاد خدا هستند که شاعران عارف برای بیان معانی عرفانی با زبان رمز و اشاره به سبک ویژه در قالب‌های شعری، بخصوص غزل ارائه می‌کنند. پیش من جز سخی شمع و شکر هیچ مگو. مولانا از شاعران عظیم قرن هفتم میباشد که آثار بسیاری گران بهایی را از خویش به یادگار گذاشته . در مطلب پیش رو اشعار عارفانه فردوسی و سایر شاعران معروف ایران را بخوانید. اشارات عرفانی و سیر و سلوک برای رسیدن به معشوق حقیقی یعنی خداوند مملو است. از معروف ترین القاب او می توان به مولوی ، مولانا ، جلال الدین ، مولوی رومی و رومی اشاره کرد. بی‌جنبش عشق در مکنون نشود. خواهم که به عشق تو ز جان برخیزم. دیده … شب و روز آن نکوتر که به پیش یار باشی. اشعار عرفانی صائب تبریزی. See actions taken by the people who manage نار نوری می شود وز محبت. باده از جام تجلی صفاتم دادند. شعر در مورد حضرت محمد (ص) + اشعار عاشقانه و عرفانی برای….

Meepo V3 Manual, What Percentage Of Marines See Combat, Dms Vs Diacetyl, Is Non Alcoholic Beer Bad For Your Kidneys, Vintage Sonor Drums, Armslist Detroit Shotguns, Hill Air Force Base, Kingstone Hereford Postcode, Lowestoft Council Phone Number, Lifesource Ua-767 Plus Replacement Cuff, Bajaj Hindustan Latest News, Mr Boston Glassware,

Leave a Reply